عکس کیک تولد :)))
♡ Roghaye ♡
۴۷
۳۴۰

کیک تولد :)))

۱۸ اردیبهشت ۰۰
سلام کدبانوهای پاپیون😍
طاعات و عباداتتون مقبول درگاه حق❤
قرار بود بعد از یک غیبت چند هفته ای با پست رمضانی بیام اما بجاش با پست تولد اومدم😅
ایشون اولین تجربه ی کارم با چاپ خوراکی بود 😍
خیلی به دلم نشست😊جاتون سبز التماس دعا🙏🌹🌹🌹
یاعلی🖐

متن جالبیه پیشنهاد میکنم حتما بخونید؛

✅ براى *امير المومنين* عليه السلام نامه اى از معاويه رسيد.

✍️ حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد :
🔥 " از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على!!!!!

☘️ اى على ! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين عايشه!!!‼️ و اصحاب رسول خدا طلحه و زبير كردى، اكنون مهياى جنگ باش! 🤔

✍ حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت :

✍از طرف عبدالله، تو به رياست مى نازى و من به بندگى خداوند، من آماده جنگ هستم.
به همان نشان كه " انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم "

🔶 سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه اين نامه را به شام ببرد ؟

كسى جواب نداد.

✅ دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار *طُرماح* از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على جان ! من حاضرم .

✍ حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد ، فرمود : *طُرماح* !
به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش...

✍ *طرماح گفت* : سمعاً و طاعةً ... آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد
🍂 معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند.

🔥 معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد .

✍ طرماح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت!

✍ سپس خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد!

🌑 اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه پاهايت را جمع كن!
اما او گفت : تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد!

⚡️عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند.

🔥 معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد كه به خدمت كه آمده اى ؟

✍ طرماح گفت : از طرف خليفه برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان!

⛔️ معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم!

✍ طرماح گفت : روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم.

🔥 معاويه گفت : نامه را به عمرو عاص بده
🍀 طرماح گفت : اميرى كه ظالم است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم.

🔥 معاويه گفت : نامه را به يزيد بده
🍀طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه اش!

بالاخره معاويه طبق خواسته طرماح عمل کرد و نامه را گرفت و خواند.

⚡️ بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد :
على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است، مهياى نبرد باش "

✍ طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم:
على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت.

🌼 سپس خواست برود كه معاويه گفت " طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو "

✍ اما طرماح بى اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت.

🔥 معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من طرفدارى كند!

🔥 عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم!!

📕 الأختصاص ص ١٣٨
...